سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مسلمان، برادرِ مسلمان است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
علی بیدار(68)
لینک دلخواه نویسنده

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :4
کل بازدید :187710
تعداد کل یاداشته ها : 92
103/2/30
5:21 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
حسن ساعی[17]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

فیلم «خون‌بازی» جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه و باران کوثری جایزه‌ی بهترین بازیگر زن را از جشنواره‌ی فیلم پیونگ یانگ کره‌ی شمالی دریافت کردند.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، «خون‌بازی» ساخته‌ی رخشان بنی‌اعتماد و محسن عبدالوهاب است، که باران کوثری هم جایزه‌اش را برای بازی در نقش یک معتاد در همین فیلم از آن خود کرد.

فیلم‌نامه‌نویسان این فیلم، رخشان بنی‌اعتماد، محسن عبدالوهاب، فرید مصطفوی و نغمه ثمینی هستند.

جشنواره‌ی فیلم پیونگ یانگ روز جمعه (پنجم مهرماه) پایان یافت، که در اخبار تکمیلی که از آن منتشر شده، به جایزه‌های «خون‌بازی» اشاره شده است.

در این جشنواره‌، فیلم «مجمع» از چین علاوه‌ بر کسب جایزه‌ی بهترین فیلم، توانست جایزه بهترین کارگردانی را نیز برای فنگ ژیائو گانگ به‌همراه آورد.

فیلم «مجمع» بالاترین نشان جشنواره پیونگ‌یانگ را هم به خود اختصاص داد.

فیلم‌های چینی همچنین توانستند سه جایزه دیگر این جشنواره را به‌دست آورند؛ «باغ امپراتوری» جایزه ویژه هیأت‌داوران بین‌الملل را کسب کرد؛ «احساس دوست‌داشتنی» جایزه ویژه برگزارکنندگان جشنواره را به‌دست آورد و «مرد خوب» جایزه ویژه نمایش را از آن خود کرد.

جشنواره فیلم پیونگ‌یانگ که پیش‌تر «جشنواره فیلم کشورهای غیرمتعهد و در حال توسعه» نامیده می‌شد، به صورت دوسالانه برگزار می‌شود، که اولین دوره‌ی آن در سال 1987 برگزار شد.

 

باران کوثری
  
  

"دعوت" فیلمی زنانه و تلخ در تکریم ذات انسان است

پوستر سریال دعوت

یکی از نویسندگان فیلمنامه "دعوت" ابراهیم حاتمی‌کیا این فیلم را اثری تلخ و زنانه در تکریم ذات انسان می‌داند که با طرح موضوع سقط جنین قصد دارد راه حلی برای حفظ فرزندان ارائه دهد.

چیستا یثربی که به همراه حاتمی‌کیا فیلمنامه "دعوت" را نوشته، درباره چگونگی شکل‌گیری این همکاری به خبرنگار مهر گفت: سقط جنین در سال‌های اخیر در فیلم‌های "من ترانه 15 سال دارم" رسول صدرعاملی و "میم مثل مادر" رسول ملاقلی‌پور مطرح شده بود. در عین حال فیلم "جونو" نیز که در اسکار بسیار مورد توجه قرار گرفت، این موضوع را مورد بحث قرار داده بود.

وی ادامه داد: در این میان حاتمی‌کیا تصمیم گرفت با نگاهی متفاوت فیلمی در این زمینه بسازد. من داستان‌های متعددی با موضوع سقط جنین نوشته‌ام و همچنین در چند روزنامه بارها مطالبی از من درباره سقط جنین با رویکرد روانشناسانه چاپ شده بود. به نظر می‌رسد وجود این کارها در کارنامه‌ام موجب شد حاتمی‌کیا مرا به عنوان نویسنده این فیلم انتخاب کند.

یثربی با اشاره به اینکه ایده اولیه ساخت فیلم از سوی حاتمی‌کیا عنوان شده، گفت: با اینکه درباره سقط جنین بسیار نوشته بودم اما وقتی به دفتر آقای حاتمی‌کیا دعوت شدم، موضوع نگارش داستان‌هایی با موضوع سقط جنین از سوی ایشان مطرح شد. او از من خواست هفت داستان 50 صفحه‌ای با موضوع سقط جنین بنویسم و طرح‌ها و تحقیقاتی را در اختیارم قرار داد.

نویسنده "دعوت" ادامه داد: در مورد طرح‌ها صحبت  کردیم و پس از گفتگوهای 45 روزه اغلب این طرح‌ها تغییر کرد و از آنجا که خودم 14 سال با بسیاری از زنانی که سقط جنین کرده بودند ارتباط داشتم، نیازی هم به مطالعه تحقیقاتی که در اختیارم قرار گرفته بود ندیدم و در نهایت شروع به نگارش قصه هفت زنی کردم که قصد داشتند فرزند خود را سقط کنند.

وی درباره چگونگی شکل‌گیری قالب اپیزودیک فیلم گفت: این هفت زن از قشرهای مختلف اجتماع بودند و هر کدام در موقعیتی قرار داشتند که باید برای حفظ یا سقط جنین خود تصمیم می‌گرفتند. وقتی داستان‌های 50 صفحه‌ای من تکمیل شد، حاتمی‌کیا عنوان کرد که هر یک از اینها باید تبدیل به فیلمنامه‌‌ای 15 دقیقه‌ای شود تا مجموع آن در قالب یک فیلم سینمایی بگنجد.

یثربی تبدیل کردن داستان‌های 50 صفحه‌ای را به فیلمنامه 15 دقیقه‌ای کاری دشوار دانست و گفت: بسیار سخت بود که بخواهم داستان‌ها را در 15 دقیقه توصیف کنم. اما با توجه به اینکه زمان نگارش داستان‌ها کاملاً‌ تصویری نوشته شده بودند و آقای حاتمی‌کیا نیز از این مسئله راضی بود، بالاخره پس از سه ماه کار، فیلمنامه در آبان‌ماه به کارگردان تحویل داده شد.

وی درباره کاهش تعداد اپیزودهای فیلم از هفت به پنج گفت: یکی از داستان‌ها به گونه‌ای بود که آقای حاتمی‌کیا ترجیح داد آن را نگه دارد تا در یک فیلم سینمایی به صورت مستقل به آن بپردازد. اپیزودی دیگر هم که از کار خارج شد، مربوط به بخشی می‌شد که در آن پژمان بازغی و لیلا اوتادی بازی کرده بودند.

سقط جنین در سال‌های اخیر در فیلم‌های "من ترانه 15 سال دارم" رسول صدرعاملی و "میم مثل مادر" رسول ملاقلی‌پور مطرح شده بود. در عین حال فیلم "جونو" نیز که در اسکار بسیار مورد توجه قرار گرفت، این موضوع را مورد بحث قرار داده بود.

این نویسنده در مورد دلیل حذف این اپیزود گفت: اوتادی و بازغی در اپیزودی بازی کردند که در آن داستان حاملگی دختری دانشجو روایت می‌شد. پس از آنکه این بخش‌ کنار دیگر اپیزودها قرار گرفت، حاتمی‌کیا اعلام کرد این اپیزود ضرباهنگ را کند می‌کند و فیلم طولانی شده، در نتیجه آن را از فیلم خارج کرد تا در نهایت "دعوت" با پنج اپیزود روی پرده برود.

حاتمی‌کیا با توجه به آشنایی یثربی با شخصیت‌های قصه انتخاب بازیگران را هم بر عهده او قرار داد. یثربی در مورد چگونگی انتخاب بازیگران گفت: این مرحله سخت بود، چون فیلم 18 بازیکر اصلی و هفت هشت بازیگر فرعی زن داشت. علاوه بر آنها باید بازیگران مرد را هم انتخاب می‌کردم. اما مسئله‌ای که به من کمک کرد، احاطه‌ام به شخصیت‌ها و تصویری دیدن داستان بود.

وی ادامه داد: در مورد نقش گوهر خیراندیش در اپیزود "سیده خانم" زمان نگارش فیلمنامه دیالوگ‌ها را با صدای او می‌شندیم. با توجه به سابقه همکاری قبلی حاتمی‌کیا و خیراندیش، با انتخاب وی موافقت شد. در "بهار" نمی‌توانستم به فردی جز مریلا زارعی فکر کنم. با اینکه او برای بازی در فیلمی به خارج رفته بود، از حاتمی‌کیا خواستم صبر کند تا برگردد و نقش را کسی نسپرند.

یثربی درباره انتخاب مهناز افشار نیز گفت: افشار در این فیلم در نقش یک سوپراستار حاضر می‌شود. من نمی توانستم برای این نقش بازیگر ناشناخته یا فردی که ستاره نیست بیاورم. باید کسی این نقش را بازی می‌کرد که تماشاگر او را یک ستاره بداند. افشار در یک صحنه در سرمای زمستان در آب زیر صفر درجه رفت که پنج بار برداشت شد و واقعاً برای او سخت بود.

او همچنین درباره انتخاب آناهیتا نعمتی گفت: آقای حاتمی‌کیا از بازی‌های اخیر نعمتی کاری را ندیده بود. اما من با دیدن چهره او احساس کردم می‌تواند دو بعد منفی و مثبت را در چهره خود داشته باشد. او با این چهره می‌توانست به تماشاگر بباوراند که در نقش یک دکتر زنان قادر به سقط جنین است.

نویسنده "دعوت" در مورد در حاشیه قرار گرفتن بازیگران مرد در فیلم گفت: فضای این فیلم کاملاً زنانه است و تمامی بازیگران مرد بیش از دو سه سکانس بازی ندارند. طولانی‌ترین نقش در میان مردها متعلق به فرهاد قائمیان است که پنج سکانس در فیلم حضور دارد. به طور کلی ما قصد چندانی برای تمرکز روی بازیگران مرد فیلم نداشته‌ایم.

یثربی درباره تاثیر تعدد شخصیت و داستان بر نحوه ارتباط مخاطب با اثر گفت: به هر حال ساخت فیلم درباره موضوع حساس سقط جنین دشوار بود. اما ما تلاش کردیم با قرار دادن شخصیت‌های مختلف در کنار هم موضوع را از زوایای مختلف بررسی کنیم. هر چند شاید همین تعدد شخصیت‌ها موجب شود تماشاگر چندان فرصت همذات‌پنداری نیابد و در لحظه‌ها تعمق نکند.

وی با تاکید بر اینکه هدف "دعوت" دوری از شعار بوده افزود: فیلم با زحمت و تلاش بسیار ساخته شده و معتقدم تماشاگر حتماً این مسئله را درک می‌کند و با احترام به تماشای آن می‌نشیند. ما قصد شعار دادن مستقیم نداشتیم و فقط می‌خواستیم پس از پایان فیلم این سئوال در ذهن تماشاگر شکل بگیرد که می‌توان جز سقط جنین به دنبال راههای دیگر برای حفظ فرزندان بود.

یثربی درباره دلیل اینکه هر پنج زن فیلم فرزندان خود را نگه می‌دارند و از سقط آنها منصرف می‌شوند گفت: حاتمی‌کیا این فیلم را در تکریم ذات انسان ساخت. خداوند در قرآن می‌فرماید فرزندان خود را از ترس فقر سقط نکنید، خدا روزی آنها را می‌رساند. اگر بخواهیم "دعوت" را غیرواقعگرایانه بنامیم، به اعتقاد من همه فیلم‌ها چنین هستند و در آنها واقعیت خدشه‌دار می‌شود.

او ادامه داد: اما در این فیلم برای آنکه ماجراها قابل باور به نظر برسند، ما شخصیت‌هایی را انتخاب کردیم که بالاخره راهی برای حفظ فرزند خود دارند. به عنوان مثال مادری که می‌داند فرزندش دارای سندروم دان است را در فیلم قرار ندادیم، زیرا او راهی غیر از سقط فرزندش ندارد. بنابراین ما در واقعیت دست نبردیم بلکه فقط بخشی از آن را مورد بحث قرار دادیم.

فیلمنامه‌نویس "دعوت" با اشاره به پیشینه کارگردانی حاتمی‌کیا گفت: باید توجه کنیم چطور حاتمی‌کیا که سال‌ها در سینمای جنگ فیلم ساخته سراغ چنین موضوعی می‌رود. او این فیلم را ساخته تا نشان دهد می‌توان راهی غیر از سقط انتخاب کرد. هر چند در فیلم چندان فرصت ارائه راه حل‌ها برای حفظ فرزندان نبوده، اما حاتمی‌کیا تلاش کرده نشان دهد می‌توان راههایی تازه یافت.

یثربی در پایان فیلم سینمایی "دعوت" را اثری تلخ نامید و گفت: اغلب فیلم‌های حاتمی‌کیا طنز ویژه خودش را دارد، اما "دعوت" به هیچ عنوان طنز در خود ندارد و تماشاگر باید بداند با یک فیلم کاملاً تلخ مواجه است.

منبع : مهر

لازم به ذکر است در اکرانی خصوصی دکتر محمد خاتمی همراه با حاتمی کیا فیلم دعوت را تماشا کرد.

 


  
  
پل نیومن درگذشت
جام جم آنلاین: پل نیومن بازیگر کهنه کار سینمای هالیوود بعد از سال ها جدال با سرطان در سن 83 سالگی درگذشت.

به گزارش آسوشیتدپرس،‌ مارنی تاملجانویچ سخنگوی پل نیومن اعلام کرد او دیروز در بیمارستانی در امریکا درگذشت.

او که از ماه اگوست سال پیش تحت شیمی درمانی قرار داشت و در بیمارستان بستری بود.

پل نیومن که فعالیت هنری خود را از سال 1950 آغاز کرد به یکی از مشهور ترین ستارگان دنیای سینما تبدیل شد.

او در طول فعالیت خود 10 بار نامزد جایزه اسکار شد، 1 جایزه اسکار را  برای «رنگ پول» در سال 1986 برد و در بیش از 50 فیلم سینمایی بازی کرد.

نیومن با کارگردان های بزرگی چون آلفرد هیچکاک، جان هیستون، رابرت آلتمن ، مارتین اسکورسیزی و برادران کوئن همکاری کرده بود.   


  
  

در حاشیه انتخاب نماینده ایران برای شرکت در اسکار 2009

علی معلم: "آواز گنجشک‌ها" مناسبترین گزینه برای حضور در اسکار است  

تهیه‌کننده فیلم سینمایی "گاوخونی" از میان چهار گزینه نهایی سینمای ایران برای معرفی به اسکار، "فرش ایرانی" را گزینه‌ای بی‌ارتباط با این مراسم و "آواز گنجشک‌ها" را مناسبترین فیلم ذکر کرد.
علی معلم درباره چگونگی انتخاب نماینده سینمای ایران برای اسکار گفت: "فرش ایرانی" با آنکه در فهرست چهار نامزد سینمای ایران برای معرفی به اسکار جای گرفته، اما واقعیت این است که محلی از اعراب ندارد. اسکار مربوط به فیلم‌های داستانی است و "فرش ایرانی" که حتی در داخل هم ناموفق بود، هیچ دلیلی برای اینکه نماینده سینمای ایران در اسکار باشد ندارد.

این منتقد سینما ادامه داد: اساساً‌ اسکار در ایران تبدیل به جریانی دیگر شده و انتخاب فیلم‌ها بر اساس کار کارشناسی انجام نمی‌شود. در صورتی که تنها راه انتخاب فیلم برای اسکار باید کارشناسی دقیق باشد. اصلاً‌ معرفی نامزد برای انتخاب فیلم جهت حضور در اسکار معنی ندارد. این کار غیر از دل همه را به دست آوردن نمی‌تواند معنی و مفهوم داشته باشد.

معلم با اشاره به اینکه معمولاً‌ فیلم برتر سال از هر کشور به اسکار معرفی می‌شود، افزود: هر فیلمی که اثر برتر سال است و زبان بین‌المللی قویتر دارد، از کشورهای مختلف به اسکار معرفی می‌شود. اما در ایران بدون نگاه کارشناسی و حمایت از فیلمی که قرار است نماینده سینمای ایران باشد، فیلمی معرفی می‌شود که اغلب ویژگی‌های لازم را ندارد.

تهیه‌کننده فیلم سینمایی "ازدواج به سبک ایرانی" در مورد شیوه درست انتخاب فیلم برای حضور در اسکار گفت: نباید فیلم اسکاری را بر اساس رای‌گیری انتخاب کرد. زیرا اینجا بحث داوری مطرح نیست، بلکه باید فیلم‌ها را کارشناسی کرد و اثری را برگزید که امتیازی بالاتر به لحاظ ویژگی‌های مد نظر نماینده اسکار به دست آورد.

معلم در پایا "آواز گنجشک‌ها" مجید مجیدی را مناسبترین گزینه برای معرفی به اسکار برشمرد و گفت: این فیلم در جشنواره رده A برلین حضور داشته و جایزه بازیگری را برده است. اینها امتیازهایی قابل توجه برای یک فیلم محسوب می‌شود و در مقایسه میان آن و سایر گزینه‌ها می‌توان فیلم مجیدی را اثر مناسب برای معرفی به اسکار دانست.

منبع: خبرگزاری مهر


  
  

 

بهرام بیضایی: فیلم آماده شود به جشنواره‌ی فجر ارایه می‌کنیم

 

 

بهرام بیضایی گفت: تلاش می‌کنیم فیلم «وقتی همه خوابیم» را به جشنواره فیلم فجر برسانیم.
این کارگردان سینما که این روزها درحال مونتاژ جدیدترین ساخته‌اش «وقتی همه خوابیم» است، با بیان این مطلب گفت: اگر فیلم ما به جشنواره برسد و برگزارکنندگان هم آن را بپذیرند، آن را در جشنواره اکران می‌کنیم و اگر هم پذیرفته نشود، به هرحال ما تابع نظرات برگزارکنندگان هستیم.

او درباره مراحل تولید فیلم خود نیز توضیح داد: درحال حاضر سرگرم مونتاژ فیلم هستیم که تا دو ماه دیگر نیز به طول می‌انجامد.

دهمین ساخته بلند بهرام بیضایی، درباره یک برخورد تصادفی است.

فیلم‌برداری این فیلم از اردیبهشت‌ماه در خانه‌ای واقع در خیابان «هانری کربن» آغاز شد و سپس در دکورهای ساخته‌شده در کارخانه‌ی‌چیت‌سازی، در خیابانهای تهران ادامه یافت.

مژده شمسایی، علیرضا جلالی تبار، حسام نواب صفوی، شقایق فراهانی، هدایت هاشمی، سحر دولت‌شاهی، مجید مظفری، حسین محب‌اهری، رضا مختاری، افشین خورشیدباختری، امیرکاوه آهنین‌جان، علیرضا اولیایی، رضا دیلمی، محمد رضایی راد و ... جلوی دوربین اصغر رفیعی جم رفتند.

صدابرداری فیلم توسط محمود سماک‌باشی، طراح‌صحنه و لباس: ایرج‌رامین‌فر انجام شده است.

................................................

منبع: ایسنا


  
  
 

با بازی شهره آغداشلو و جیمز کاویزل

فیلم ضدایرانی "سنگسار ثریا م" در جشنواره تورنتو به نمایش درآمد

::  20 شهریور 1387  ::

 

شهره آغداشلو در نمایی از فیلم

:: شهره آغداشلو در نمایی از فیلم "سنگسار ثریا م." ساخته سیروس نورسته ::

با نمایش فیلم ضدایرانی "سنگسار ثریا م." با بازی شهره آغداشلو و جیم کاویزل در جشنواره فیلم تورنتو رویکرد ضدایرانی سینمای آمریکا نسبت به ایران وارد فازی تازه شد.
فیلم سینمایی "سنگسار ثریا م." به کارگردانی سیروس نورسته کارگردان آمریکایی ایرانی‌تبار روز یکشنبه در بخش دیسکاوری سی و سومین جشنواره بین‌المللی فیلم تورنتو به نمایش درآمد.

در حالی که خاطره تلخ نمایش فیلم ضدایرانی "300" در دو سال پیش و توهین به تاریخ باستان ایران هنوز از یادها نرفته سینمای آمریکا و مشخصا هالیوود این بار از راه مذهب وارد شده است.

داستان این فیلم که به ادعای سازندگان آن بر مبنای رویدادی واقعی ساخته شده، اوت 1986 (مرداد 1365) در دهکده‌ای کوچک در جنوب غربی ایران روی می‌دهد و مبنای فیلم کتابی به همین نام نوشته فریدون صاحب‌جمع است که سال 1994 منتشر شد.

زنی به نام زهرا با بازی شهره آغداشلو پیش یک خبرنگار فرانسوی با نقش‌آفرینی جیم کاویزل که خودرو او هنگام عبور از روستا خراب شده می‌آید و برای او داستانی هولناک درباره خواهرزاده خود ثریا و از اتفاقی مرگبار که روی داده می‌گوید و ... .

فیلم "سنگسار ثریا م." تولید کمپانی ام‌پاور پیکچرز و زبان اصلی آن فارسی است. استیو مک‌اویتی و جان شپرد تهیه‌کنندگان این فیلم هستند و فیلمنامه را نورسته به همراه همسر خود بتسی گیفن نورسته نوشته است.

نورسته در گفتگویی اعلام کرده فیلم "سنگسار ثریا م." را در منطقه خاورمیانه ساخته اما به کشور آن اشاره نکرده است.

سی و سومین جشنواره فیلم تورنتو از چهارم سپتامبر (14 شهریور) آغاز شد و تا 13 سپتامبر (23 شهریور) ادامه دارد.

تریلر فیلم : http://www.thestoning.com/trailer.html

................................................

منبع: خبرگزاری مهر


  
  
دکتر امیر دبیری مهر
 این دورویی و ظاهر سازی و  فرهیخته نمایی از بیماریهای ریشه دار ایرانیان است که همه ایرانیان به شکل ارثی با ان به دنیا می ایند و انانی که شخصیت و ادب و اخلاق در زندگی شان جایگاهی دارد باید تلاش کنند از این رذائل خود را مبرا سازند .

مصداقهای این بیماری تاریخی زیاد است و یکی از انها این روزها در نقد سریال کمدی بزنگاه جلوه گر شده است .
شبکه ? سیما این روزها بعد از افطار سریالی پخش می کند با ساختار و مضمونی کاملا کمدی . البته نقدهایی به این سریال وارد است از جمله اینکه چرا در پشت این ساختار کمیک مضامین فرهنگی و انسانی و اخلاقی گنجانده نشده است تا همه بینندگان را به بهشت هدایت کند !

ولی بهر حال از بعد سرگرم سازی این سریال موفق و خنده اور است وبسیاری از ایرانیان بیننده این سریال هستند و احتمالا پر بیننده ترین سریال امسال خواهد بود .

ولی به نقدهایی که این روزها به این سریال می شود نگاه کنید منتقدان ازاینکه در سریالی لودگی می شود سخنان خنده اور زده می شود حرکات کمیک نمایش داده می شود ابراز ناراحتی می کنند در حالی که مگر قرار است سریالی کمدی در باره حقیقت عالم و اخلاق استعلایی حرف بزند ؟ مگر این رفتارها و حرفها و کنایه ها در جامعه ما به وفور وجود ندارد ؟  در ضمن مگر این سریال برای چه کسانی پخش می شود برای متفکران و روشنفکران و محققان ونویسندگان که پخش نمی شود هرچند انان هم به خنده و سرگرمی نیاز دارند .

مگر لرل و هاردی در کمدی هایشان فلسفه افلاطون یا هایدگر را منتقل می کردند؟

رضا عطاران هم قرار نیست از طریق بزنگاه اسفار اربعه را تدریس کند یا معراج الصالحین را . اگر او وهمکارانش بتوانند نیم ساعت بعد از افطار کمی با خنداندن مردم موجب ارامش خاطر انان شوند باید به انها گفت دست مریزاد .

حال اگر برخی انتقادهای اجتماعی و مضامین اخلاقی هم چاشنی ان می شد بهتر بود. ولی اینچنین هوار هوار کردن و در جامه فرهیختگی پنهان شدن در حالی که این جامعه هم مانند همه جوامع نا فرهیختگی و  تغلب و زشتی وجود دارد و دیده می شودتنها نوعی ظاهر سازی است .

نمی دانم چرا ما ایرانیها بیشتر از انکه از بدی و زشتی بدمان بیاید از بروز و ظهور ان متنفریم . مثل ریگ دروغ می گوییم وککمان هم نمی گزد ولی اگر کسی به ما بگوید دروغگو خواهان حذف او از صحنه گیتی هستیم و قس علی هذا.

عصر ایران

87/6/30::: 1:38 ص
نظر()
  
  

لبخند مونالیزا بر چهره دختران مرده

 

چیستا یثربی :از سال‌ها پیش، هر وقت خواسته‌ام فیلمی را برای تماشا به دانشجویانم توصیه کنم، خود‌به‌خود نام دو فیلم قبل از همه در ذهنم تداعی می‌شود. اولی «انجمن شاعران مرده» اثر پیترویر است (1989) و دومی که بسیار جدیدتر است «لبخند مونالیزا» اثر مایک نیوئل محصول سال (2003). هر دو فیلم پیش از آن که از لحاظ ساختار سینمایی مرا مجذوب کند، از لحاظ مسائل فرامتنی و محتوایی برایم ارزشمند است. «انجمن شاعران مرده» را که اکثرمان دیده‌ایم. چندین بار هم به شکل ناقص از تلویزیون پخش شده است. داستان درباره معلم ادبیات خلاقی است که رابین ویلیامز نقش آن را بازی می‌کند. معلمی که می‌خواهد به جای آموختن فنون شاعری، زندگی شاعرانه را به دانش‌آموزانش بیاموزد و در این راه دچار مصائبی می‌شود. بزرگترین مشکل او، شالوده‌شکنی در نظام سنتی آموزش و پرورش انگلیس است، نظامی که همه دانش‌آموزان را به تفکری یکسان و همگرا تشویق می‌کند و قصد دارد از همه آنها افرادی متوسط الحال بسازد.


معلم خلاق ادبیات تلاش می‌کند که شیوه دگرگونه‌آی را برای نگاه کردن به جهان، شعر، عشق و زندگی در اختیار دانش‌آموزان قرار دهد؛ شیوه‌ای به نام «چشیدن شیره حیات». او حتی از دانش‌آموزانش می‌خواهد که صفحات مربوط به فن شعر را از کتابشان پاره کنند و خود به شیوه جدیدی در درک شعر برسند، به گونه‌ای که میان شعر و زندگی پیوندی جدایی‌ناپذیر پیدا شود. اما فیلم پایان تلخی دارد، چرا که سخت‌گیری والدین یکی از بچه‌ها منجر به خودکشی آن دانش‌آموز و در نتیجه اخراج معلم ادبیات از مدرسه می‌شود، اخراجی که به معنای ممنوعیت تدریس در انگلیس است. اما نمای پایانی فیلم و ایستادن بچه‌ها روی نیمکت‌هایشان به نشانه احترام به شیوه تدریس معلم خلاقشان، نوید پیروزی پنهانی را برای تفکر متفاوت به جا می‌گذارد. اما در فیلم دوم که قصد اصلی من تاکید روی ساختار معنایی همین فیلم است، در فضایی زنانه می‌گذرد و مرا به شدت به یاد نمایشنامه «آخرین پری کوچک دریایی» خودم می‌اندازد که چهار سال قبل از این فیلم به چاپ رسید و اکنون نیز گلاب آدینه در حال ساخت نسخه سینمایی آن است.


«لبخند مونالیزا» درباره یک معلم خلاق تاریخ هنر است که جولیا رابرتز نقش آن را بازی می‌کند. او وارد یک دانشگاه شبانه‌روزی دخترانه می‌شود که همه دانشجویان به طبقات بالای اجتماع تعلق دارند اما کاترین «استاد تاریخ هنر» از همان ابتدا متوجه می‌شود که برای این دانشجویان جوان، زندگی دیگری طراحی شده است، آن نوع زندگی که یبشتر به ازدواج و تشویق خصوصیات زنانه این دختران تاکید دارد، خصوصیاتی چون درست راه رفتن، سرزبان داشتن و پیدا کردن همسری متمول. کاترین در نهایت ناامیدی درمی‌یابد که تلاش او برای ایجاد تفکر خلاق در این دختران، با واکنش‌های شدیدی از سوی اساتید دیگر دانشگاه و حتی خود دختران مواجه می‌شود. نمی‌دانم چرا حین تماشای این فیلم، بارها اشک به چشمم آمد و یاد دورانی افتادم که سال‌ها پیش در سنین جوانی در مدرسه فرزانگان تهران (دختران تیزهوش) معلم درس خلاقیت بودم و حالا پس از گذشت بیست سال، بسیاری از دانش‌آموزان با هوش و خلاق من، به خانه‌دارانی افسرده و کارمندانی بی‌تفاوت تبدیل شده‌اند.


سکانسی تأثیرگذار در فیلم وجود دارد که کاترین اسلایدهایی از زنان مختلف را در حالات مختلف برای دانشجویانش به نمایش می‌گذارد، اسلایدهایی که زنان را به عنوان ابزاری جهت آگهی‌های تبلیغاتی تعریف می‌کند یا موفق‌ترین زن را همسر خانه‌داری می‌داند که به شدت شوهرش را راضی نگه داشته است. بی‌اختیار یاد شعری از «سیلویا پلات» شاعر آمریکایی می‌افتم: «من یک زن قهرمان حاشیه‌ای خواهم بود / متهم نخواهم شد با دکمه‌های منزوی/ سوراخ‌های پاشنه جورا‌ب‌ها / و چهره‌های سفید گنگ / نه ساعت کمبودی در من خواهد یافت و نه این ستارگان / اما من کمبودی حس می‌کنم / نمی‌توانم زندگی‌ام را مهار کنم / نمی‌توانم....» زندگی تلخ سیلویا پلات با خودکشی به پایان رسید اما کاترین واتسون در برابر مشکلات و نظام فرسوده آموزش دختران در آمریکا، ایستادگی می‌کند و نکته جالب فیلم همین تسلیم ناپذیری استاد جوان تاریخ هنر است که سعی می‌کند قبل از زندگی، عشق به زندگی را به دانشجویانش بیاموزد و قبل از زنانگی،‌انسانیت را... خلاقیت کارگردان با تعقیب صداهای ذهنی زنان و تداعی همزمان این صداها با اتفاقات بیرونی است. فیلم پر از صداست، صدای کاترین برای هنجارگریزی از قواعد حاکم بر آموزش دختران جامعه‌اش و صدای دختران برای مقاومت در برابر نوزایش و تجدید حیات روحی. کم‌کم جنگی درمی‌گیرد.


این جنگ دیگر میان کاترین و جامعه نیست میان کاترین و سنت‌های نانوشته‌ای است که در روح این دختران به ارث رسیده است. قوانین کهنه مادران و مادربزرگ‌های افسرده و خانه‌نشین. اما به تدریج کاترین با شیوه‌های نوین آموزش، زندگی را به دختران می‌آموزد. این که مثل سقراط همه‌چیز را زیر سوال ببرند و شرایط زندگی خود را تغییر دهند. در نهایت کاترین نیز شغلش را از دست می‌دهد اما نگاه مایک نیوئل، خوشبینانه‌تر از پیترویر است چرا که نمای پایانی فیلم و آن دوچرخه‌سواری آزاد دختران سنتی و محافظه‌کار که تاکنون فقط به تاب گیسو و رنگ چهره خود توجه داشته‌اند، نماد پیروزی کاترین است. کاترین مدرسه را ترک می‌کند، در حالی که دختران با دوچرخه او را تعقیب می‌کنند. تماشای فیلم «لبخند مونالیزا» را فقط به معلمان و کارشناسان آموزشی توصیه نمی‌کنم، بلکه به شدت خانواده‌ها را به دیدن این فیلم دعوت می‌کنم چرا که به قول سیلویا پلات هیچ معجزه‌ای مهمتر از این نیست که کاری را به پایان برسانی و کاترین با اخراج خود از مدرسه دست کم وظیفه‌ای را به پایان می‌رساند. او اکنون تفکر نوینی را در ذهن دختران پایه‌‌گذاری کرده است، طرحی نو به وسعت ارزش زندگی و آن، ایجاد تفکر مستقل است در جامعه‌ای که همه از ما می‌خواهند راه‌های از پیش رفته را دوباره تکرار کنیم...


  
  
عصرایران- بخش خبری 20:30 شبکه دو سیما، شنبه شب در خبرهای ویژه خود به نقل از یک منبع ناشناس، خبری بدین مضمون داد:
"کاخ سفید [در بخشنامه ای] از هالیوود خواسته است تا در فیلم های مختلف خود که کارگردانان مطرح آمریکایی آن را کارگردانی می کنند، از هنرپیشگان کشورهای شرقی استفاده کنند."

این بخش خبری در ادامه به نقل از همان منبع گفت: "برای مشکل ساز نشدن این فیلم ها برای هنرپیشگان شرقی توصیه شده که کارگردانان بیشتر در فیلم هایی از این هنرپیشه ها استفاده کنند که مضمونی انتقادی علیه سیاست های آمریکا دارد."

این بخش خبری سیما در ادامه و به نقل از همان منبع، دلیل این توصیه جدید کاخ سفید را چنین بیان کرد: "کاخ سفید در نظر دارد تا در آینده از این هنرپیشه ها علیه کشورهای متبوعشان استفاده کند."

این نخستین بار نیست که در برخی بخش های خبری، اخباری این چنین و بدون نقل منبع مشخص پخش می شود. تاکتیک سیما در برخی مواقع همان تکنیک قدیمی "در بشنو، دیوار بگیر" است.

احتمالا سیما با پدر هنرپیشه معروفی که اخیرا به خاطر بازی در یک فیلم آمریکایی با حضور "لئوناردو دی کاپریو" ممنوع الخروج شده است "رودربایستی" دارد که این چنین خبرهایی بدون سروته و بدون نتیجه گیری منطقی پخش می کند و رک و صریح حرفش را نمی زند. چرا که اگر سه گزاره این خبر را کنار هم بگذاریم، صغرا و کبرای همان مساله های ریاضی یا قضایای منطقی می شود که باید آخر در به در به دنبال پرتقال فروش بگردیم:

1- کاخ سفید به هالیوود توصیه کرده است که از هنرپیشگان شرقی استفاده کند

2- در فیلم هایی از این هنرپیشه ها استفاده کند که ضد آمریکا و مخالف سیاست های دولت آمریکاست.

3- هدف از این کار به کارگیری این افراد در آینده علیه دولت هایشان است.

یعنی اگر سه گزاره فوق درست باشد آن وقت:

1- هالیوود به دستور کاخ سفید فیلم می سازد.

2- کاخ سفید با بخشنامه به کارگردان ها می گوید که چه فیلمی بسازند یا نسازند.

3- کاخ سفید رسما به هالیوود دستور می دهد که فیلم های ضدآمریکایی بسازند.

در صورت درست بودن گزاره ها (به ویژه گزاره سوم) صدا و سیما توضیح دهد که چرا مرتب فیلم هایی از سینمای آمریکا را پخش می کند که به دستور کاخ سفید تهیه می شود. چرا که با این حساب کنترل فیلم های "ضدآمریکایی" کاملا در دست دولت آمریکاست.

با این حساب آیا نمی توان نتیجه گرفت که صدا و سیما با پخش فیلم های آمریکایی "ضد آمریکایی" که در واقع با دستور و بخشنامه کاخ سفید تهیه می شود، در جهت سیاست های کلان و در قالب عملیات روانی آمریکا حرکت می کند؟
حال بگذریم از اینکه اساسا بازی یک هنرپیشه در یک یا چند فیلم خارجی چه ربطی به استفاده از آن شخص علیه دولت متبوعش دارد.


  
  
تصویر صادقانه روزگار ما
نقد- حمیدرضا امیدی‌سرور :
دومین ساخته بلند سینمایی مهرشاد کارخانی همچون فیلم نخست او (گناه من) حکایت از تعلق خاطر بسیار او  به سینمای اجتماعی از نوع فیلم‌های خیابانی‌اش دارد.

به زعم بسیاری، نقطه اوج چنین آثاری به چند دهه پیش با فیلم‌هایی که برخی از فیلمسازان موج نو سینمای ایران ساختند، برمی‌گردد.

فیلم‌هایی که محبوب چند نسل از علاقه‌مندان سینما بوده‌اند و هرازچندی نشانه‌هایی از تاثیرپذیری فیلمسازان این سال‌ها را از چنین فیلم‌هایی شاهد هستیم. هر دو فیلم کارنامه مهرشاد کارخانی به طور مشخص حاصل دلبستگی او به این سینما و تاثیرپذیری از شاخصه‌های آن هستند. اما این دو فیلم در عین حال سعی دارند که به این روزگار و جامعه امروز منتسب بوده و نشانه‌هایی را از شرایط، مناسبات و آدم‌های آن یدک بکشند.

هرچند در طول سال‌های اخیر شاهد روی پرده رفتن فیلم‌های اجتماعی- خیابانی گوناگونی بوده‌ایم، اما در این میان انگشت‌شمار بوده‌اند آثاری که سازندگان آنها سعی داشته‌اند با اتکا به سنت‌های سینمای خیابانی گذشته، فیلم هایی امروزی و بازتاب‌دهنده جامعه فعلی را در معرض دید مخاطب خود بگذارند و در این زمینه نیز توفیق درخور توجهی را به دست آورده باشند.

به ویژه در دورانی که سینمای ایران دچار تکرار مکررات شده است و بدنه این سینما به شکلی آشکار سعی در الگوبرداری از نمونه‌های موفق گذشته برای جذب تماشاگر عام دارد، دور از انتظار نیست که اگر طیف بزرگی از چنین فیلم‌هایی صرفا به تاثیرپذیری‌های سطحی بسنده کرده و سعی داشته باشند با لمس کردن مسیرهای از پیش پیموده شده از موفقیت‌هایی تضمین شده برخوردار شوند و حاصل کار آنها نیز فیلم‌هایی سطحی و پیش‌پا افتاده باشند.

در چنین اوضاع و احوالی سینمای خیابانی نیز در رویکرد دوباره پاره‌ای فیلمسازان از شرایطی مشابه برخوردار بوده است. در نگاه نخست، حسن کار مهرشاد کارخانی با وجود تاثیرپذیری‌های آشکارش از یک طیف خاص از فیلم‌ها به این دلیل است که اگر چه از سنت‌ها و قواعد آشنای آنها بهره می‌گیرد اما آن را زمینه‌ای می‌سازد برای ساخت فیلم‌هایی که در نوع خود آثار متفاوتی محسوب می‌شوند. نکته مورد اشاره در قیاس دو فیلم کارخانی به شکل برجسته و قوام یافته‌تری در ریسمان باز مشاهده می‌شود و به نظر می‌رسد فیلمساز با همان رویکرد و در مسیر همان علایق  و دلبستگی‌های دیرینه خود گام‌هایی چند به جلو برداشته است.

ارزیابی ریسمان باز به عنوان اثری متفاوت می‌تواند هم  به اعتبار ویژگی‌های مضمونی آن باشد  و هم شکل و فرم روایی آن، چرا که در هر دو این جنبه‌ها کارخانی آشکارا از کلیشه‌های رایج فاصله گرفته است. به دلیل دوری جستن از کلیشه‌ها به سادگی احتمال این پیش‌بینی به میان می‌آید که ریسمان باز از جمله آن فیلم‌هایی نیست که بتواند تماشاگر عام را راضی نگه دارد و مخاطبان زیادی را جذب خود کند. به نظر می‌رسد با وجود چنین شرایطی و ریسک شکستن برخی کلیشه‌ها کارخانی ترجیح داده است که ایده‌های مورد نظر خود را به کاربندد، حتی اگر این احتمال را به میان آورد که مخاطب در برقراری ارتباط با فیلم دچار دشواری شود.

شاید استفاده بسیار زیاد از نریشن که در نسخه جشنواره‌ای فیلم مشاهده می‌شد در راستای کاستن از این دشواری و ساده کردن ایجاد ارتباط مخاطب با فیلم بوده است؛ نریشن‌هایی که عملا در طول فیلم آن‌قدر زیاد استفاده شده بودند که  خود رفته رفته به معضلی در فیلم بدل شده و به آن لطمه وارد می‌ساختند، به‌ویژه اینکه شائبه آن به میان می‌آمد که فیلمساز سعی کرده است خلأهای موجود در فیلم خود را این‌گونه رفع و رجوع کند و آنچه را نمی‌توانست با تصویر بیان کند  به زور نریشن به خورد تماشاگر بدهد.

اما هرچه هست با حذف این نریشن‌ها به ریسمان‌باز تا حد زیادی کمک شده است به‌خصوص اینکه پیداست فیلم در روایت اتفاقاتی که بر شخصیت‌های اصلی آن می‌گذرد، کم و کسر چندانی ندارد. در نهایت اینکه تأکید فیلمساز روی پاره‌ای نکته‌ها از شکل گل‌درشت قبلی خود درآمده و دیگر به شکل مستقیم صورت نمی‌پذیرد.

درست است که کارخانی در گناه من نیز تعمداً از کلیشه‌هایی که می‌توانست فیلم او را تماشاگر‌پسند‌تر و برخوردار از فراز و فرود دراماتیکی بیشتری کند دوری کرده و این درحالی بود که دستمایه آن از پتانسیل لازم در این زمینه برخوردار بود اما در ریسمان باز پا را فراتر گذاشته و حتی از فیلمنامه‌ای که چارچوبی کلاسیک داشته باشد نیز استفاده نکرده است.

درواقع در این فیلم، پرورش و استفاده از الگوهای کلاسیک قصه‌گویی را به نفع یک برش کوتاه از زندگی قهرمانان فیلم خود کنار گذاشته است و سعی کرده صرفاً روی چند ایده ساده تمرکز کند که زمینه‌ای برای طرح آنچه می‌خواسته داشته‌اند. به همین لحاظ فیلم خط داستانی پررنگی ندارد و به‌دلیل عدم فراز و فرود دراماتیک به شکل تخت جلو می‌رود، چراکه فیلم، فیلم موقعیت‌ها و شخصیت‌هایی است که در آن گرفتار هستند و درواقع تماشاگر به‌‌جای ارتباط با قصه و اوج و فرودهای آن باید با آدم‌ها و موقعیت‌ها ارتباط برقرار کند و اگر اینگونه شد، دیگر تخت بودن فیلم و کمرنگی خط داستانی آن چندان به چشم نمی‌آید.

به این ‌ترتیب در جایی از فیلم وقتی شخصیت اصلی فیلم با دختری آشنا می‌شود با وجود برخی ارجاع‌ها که به ایجاد یک رابطه عاطفی دنباله‌دار داده می‌شود، انتظارات تماشاگر شکسته شده و این رابطه در حد یک برخورد کوتاه برگزار شده و پایان می‌یابد. این‌چنین است که در فصول مختلف فیلم با برش‌هایی از زندگی شخصیت‌های اصلی فیلم روبه‌رو هستیم که سعی دارند بیش از هر چیز نمایانگر شرایطی باشند که شخصیت‌ها در آن گرفتارند و نه اینکه داستانی جذاب را از آن بازگو کنند. در مجموع نیز این رویکرد در کلیت فیلم با نگاهی واقع‌گرایانه و پذیرفتنی جا می‌افتد.

ریسمان باز شرح کوتاهی است از زندگی آدم‌هایی از لایه‌های پایین اجتماع که تصمیم می‌گیرند برای جلوگیری از فاجعه‌ای که گاو جنون‌زده در میان مردم می‌تواند به‌وجود بیاورد، آن را از پای درآورند. اگرچه این بار نیز ضعف امکانات فنی باعث می‌شود پرداخت سینمایی این لحظه‌ها به گونه‌ای نباشد که این گاو آن‌گونه که باید جنون‌زده به‌حساب آید! اما با این وجود در ریسمان باز لحظه‌های موفق آنقدر هست که بتوان به سازنده آن به‌عنوان فیلمسازی خوش‌قریحه امیدوار بود.

به‌ویژه در فصول آغازین فیلم که بی‌اغماض از فضاسازی خوبی برخوردار است، مخصوصاً به این دلیل که کارخانی از مکان‌هایی استفاده کرده که بدین شکل کمتر به آنها پرداخته شده است و از این مکان‌ها نیز تصویری دست‌نخورده و تا حد امکان واقع‌گرایانه ترسیم می‌شود و روابط و مناسبات آدم‌های چنین محیطی نیز به‌‌خوبی ترسیم می‌شود. البته به‌جز مواردی که فیلمساز از شخصیت مکمل فیلم همان تصویر وردست شوخ و آشنای دنیای فیلمفارسی را پیش‌روی مخاطب قرار می‌دهد.

تمهیدی که قرار است با تضاد روحیات این دو شخصیت به جذابیت کار بیفزاید اما در نهایت باعث می‌شود حاصل کار سازنده ریسمان‌باز با وجود همه تلاشی که در دوری جستن از کلیشه‌های آشنا دارد، در این دام گرفتار آید و از تأثیر آن بکاهد.به هر حال ریسمان‌باز به‌عنوان تجربه‌ای متفاوت از فیلمسازی که با دغدغه‌هایی ساده و صمیمی نسبت به سینما که در ابتدای راه فیلمسازی خود قرار دارد، پذیرفتنی و قابل اعتنا به‌حساب می‌آید.

منبع: همشهری

  
  
   1   2      >